کریکت؛ ورزش و سیاست

بررسی اخلاقی حمایت از تیم کریکت افغانستان در حاکمیت طالبان

سیاست‌مداران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و فعالا جامعه، نباید با پا گذاشتن روی اخلاق، محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی افراطی و بی‌معنی را به پیش گیرند.

نسیم ابراهیمی

بخش اول


راه‌یابی تیم کریکت به بازی‌های نیمه‌نهایی جام جهانی، تناقضی را در واکنش شماری از چهره‌های علمی، رسانه‌ای و سیاست‌مداران ضد رژیم طالبان، آشکار ساخت. واکنش‌های‌شان نشان می‌دهد که این‌ها چقدر گرفتار محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی افراطی هستند. احمد مسعود، مثل بسیاری از حرف‌های ناسنجیده و عوامانه خود، باز هم با لبخند افتخارآمیز، گفت: «ورزش هیچ‌وقت سیاسی نیست. ورزش را سیاسی نسازیم.» اما ظاهرا مکالمه‌ی تلفنی امیرخان متقی با راشد خان را که عین کلمات خود او را بیان کرده، نشنیده بود. این‌که متقی به راشدخان گفت که او «شمله‌»اش را در دنیا بلند کرده و هم‌چنان راشد خان از «حمایت و دعای» طالبان برای او و اعضای تیم کریکت قدردانی کرده بود، را اصلا در موردش فکر نکرد. او این را هم ندیده بود که طالبان با استفاده از ظرفیت تیم کریکت، جمعیت بزرگی را در کابل جمع کرده و بیرق‌های خود را با دستان آن‌ها بلند کرده بودند. ورزش، سیاسی‌تر از این بوده می‌تواند؟ اگر این‌ها را به دلیل این‌که تازگی داشت، احمد مسعود ندیده و نشنیده بود؛ اما اتفاق حدود دو سال پیش از این، باید در حافظه‌اش می‌بود. در ماه سنبله 1401، زمانی که طالبان، 70 جوان را در پنج‌شیر پس از اسارت، با دستان بسته در پشت‌سرشان، تیرباران ساختند و در همان زمان، سراج‌الدین حقانی، رهبر حملات انتحاری و کشتار مردم، عکس‌های شاد و افتخارآمیز خود با اعضای تیم کریکت را منتشر ساخت، ظاهرا از حافظه‌اش پاک شده است. همان زمان، اعضای تیم کریکت با کمال افتخار از حمایت‌های حقانی و رژیم طالبان قدردانی کرده بودند.

فوزیه کوفی، به تشکری از تیم کریکت تنها از جانب خود بسنده نکرد. او با خوش‌حالی تمام به دو زبان از طرف «مردم» از تیم کریکت تشکری کرد و به آن‌ها تبریک گفت. این «مردم» کیست که تیم کریکت در کنار آن‌ها بوده، از آن‌ها دفاع کرده که اکنون فوزیه کوفی به نمایندگی این‌ «مردم» از آن‌ها قدردانی و خوش‌حالی دارد؟ اگر منظور کوفی از «مردم» همان‌هایی است که تیم کریکت در کنارش است، از آن‌ها حمایت و چهره‌ی جدیدی از آن‌ها در بیرون معرفی می‌کند، آن «مردم» مورد نظر کوفی، گروه طالبان است که:

  • از زنان، انسان‌زدایی کرده است. زنان را از دایره‌ی انسانیت بیرون کشیده و به «شَی» تقلیل داده است. از نظر طالبان، زنان، «عروسک‌ جنسی» است که برای آن‌ها خدمات جنسی و خدمات رفاهی ارایه کنند. دیگر هیچ حق و اراده‌ای از خود ندارند.
  • قدرت سیاسی و اقتصادی را در قبضه‌ی خود گرفته است. شهروندان، هیچ‌اراده‌ای برای تعیین سرنوشت خود ندارند. وضعیت آن‌قدر خفقان است که کسی جرات حرف زدن در این مورد را ندارد. اقتصاد، از بالاترین سطح تا پایین‌ترین سطح در انحصار طالبان است. تمامی منابع اقتصادی در اختیار این گروه قرار دارد. گذشته از منابع دیگر اقتصادی دولتی و رقابتی پروژه‌ها، منابعی که صرف برای پیشبرد زندگی بخور و نمیر روز مره می‌تواند شهروندان استفاده کنند، طالبان دستان آن‌ها را کوتاه کرده است. استخدام در اداره‌ها به‌عنوان کارمند، که حق اساسی شهروندان و یک منبع درآمد برای استمرار زندگی آن‌ها است، طالبان آن را برای خود انحصاری ساخته است. برکناری گروهی کارمندان و جاگزین ساختن آن‌ها با افراد و هواداران طالبان، منبع درآمد شهروندان را خشکانده است. علاوه بر این، محدودیت‌های شدید برای کارهای اقتصادی شهروندان در سطح بازار، منجر به افزایش فقر بی‌پیشینه شده است. در کنار دیگر محدودیت‌ها و وضع مالیات سنگین، بازار کار را نیز در بسیاری از جاها از مردم بومی محل گرفته و فرصت‌ها را به هواداران خود داده است.
  • فضا را کاملا امنیتی ساخته است. طالبان با این روش، جاسوسی و خبرچینی را خانه‌به‌خانه ساخته، اعتماد و زندگی مسالمت‌آمیز مردمی را از بین برده است. طوری که کسی بر کسی اعتماد نمی‌تواند. به همین روش، خصومت‌های شخصی را نیز بالا برده و زمینه‌ی سوءاستفاده فراهم کرده است. حالا با این روش، سوءاستفاده‌گران، رقیبان خود را یا از بین می‌برند، یا در دادم طالبان انداخته زندانی می‌سازند و آن‌ها را وادار به پرداخت هزینه‌های سنگینی می‌کنند.
  • اخاذی و کشتن را عادی ساخته است. افراد و هواداران طالبان به‌صورت علنی و با حمایت اداره طالبان اخاذی می‌کنند. این‌ها ادعا را مطرح می‌کنند. سپس ادعا را در اداره‌ی طالبان مطرح می‌سازند و طالبان هم بدون هیچ شواهدی این ادعا را به نفع هواداران فیصله می‌کند. نمونه‌های زیادی از این اخاذی از بامیان گرفته تا غزنی، دایکندی، بدخشان و... صورت گرفته و هم‌چنان جریان دارد. افراد طالبان، بسیار به راحتی آدم‌ها را می‌کشند. یک تعداد را با تصمیم جمعی و با انگ شورش و مخالفت علیه این گروه به قتل می‌رسانند و تعداد دیگر را هر فرد مسلح طالبان با خواست خود می‌کشد. کافی است از آن فرد خوشش نیاید. نمونه‌های زیادی از این وجود دارد. با وضعیت خفقانی که جریان دارد، رسانه‌ای نمی‌شود. موارد اندکی شانس رسانه‌ای شدن می‌یابد که آن‌هم هیچ مواخذه‌‌ای نمی‌شود. مثلا به‌طور نمونه، به قتل رساندن جوانی به نام زمان که طلبه مدرسه‌دینی بود، هنگام سفر به ولسوالی مالستان غزنی در نزدیکی خانه‌اش از سوی طالبان به قتل رسید. بعدا بدون این‌که عامل و عاملان قتل بازپرسی و مواخذه شود، طالبان گفتند که این قتل اشتباهی صورت گرفته است. زن‌کشی که بسیار عادی است. به زن اتهام زنا و روابط نامشتروع می‌زنند و سپس به قتل می‌رسانند.
  • آموزش را به پایین‌ترین سطح کیفیت رسانده است. این‌که مکاتب به روی دختران کاملا بسته است یک طرف قضیه است. آموزش برای پسران در مکتب و دانشگاه در پایین‌ترین سطح کیفیت خود رسیده و همه به مدرسه دینی تنزل یافته است؛ مدرسه‌ی دینی که در آن نفرت پخش می‌شود. علاوه بر آن، دانش‌آموزان و دانش‌جویان نه در مکتب و نه در دانشگاه، در هیچ‌جایی امنیت ندارند. دانشجویان زیادی هستند که از سوی طالبان بازداشت، زندانی، شکنجه و سپس از دانشگاه اخراج شده‌اند. این موارد در خفقان رسانه‌ای صورت می‌گیرد و قربانیان جرات صدابلند کردن ندارند.
  • نفرت اجتماعی و مذهبی را ترویج می‌کند. نفرت اجتماعی و تحقیر از سوی طالبان و هواداران آن‌ها در جامعه به شکل مهابا جریان دارد. برخی از نمونه‌های این نفرت‌پراکنی ویدیوهای آن در شبکه‌های اجتماعی نیز درز کرده است. مثلا ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی بازتاب یافت که یک کودک وادار ساخته می‌شود به زبان پشتو صحبت کند. او پشتو صحبت نمی‌تواند، خجالت می‌کشد و جریان صحبت‌ کردنش مختل می‌شود. مثل همین، نفرت مذهبی هم‌چنان جریان دارد. به گونه نمونه، یک مقام محلی طالبان، در مسجد هزاره‌های شیعه در مراسم مذهبی آن‌ها را مشرک خواند. نمونه‌ی دیگر هم مسلمان ساختن دوباره‌ی مسلمانان است. نمونه‌هایی از وادار ساختن به تغییر مذهب پیروان شیعه اسماعیلی به مذهب سنی حنفی در ولایت‌های بدخشان و بغلان. طالبان این تغییر مذهب‌سازی را مسلمان کردن خواندند. محدودیت‌های شدید مذهبی در برابر پیران گروه‌های مذهبی از سوی طالبان اعمال می‌شود.

این لیست طولانی است. تیم کریکت در کنار چنین گروهی است. آیا حمایت تیم کریکت از چنین گروهی، عقلانی و اخلاقی است؟

با نگاه واقع بینانه، در مورد تیم کرکت، دو مساله را باید از هم تفکیک کرد.

نخست، دستاوردهای ورزشی  این تیم. با توجه به حمایت‌ها و منابعی که در اختیار این تیم قرار دارد، استعدادها  به خوبی رشد کرده و اعضای تیم درخششی در میدان مسابقات از خود نشان داده است. از پیش‌رفت‌ها و دستاوردهای ورزشی این تیم، کسی چشم‌پوشی نمی‌کند. این تیم حدود سی سالی که عمر دارد، با حمایت‌های خوبی که از آن می‌شود، دست‌آورد خوبی دارد.

دوم، موقعیت سیاسی تیم کریکت. تیم علنا و عملا در اختیار گروه طالبان قرار دارد. به همین خاطر، اصلا در مورد نقض حقوق مردم از سوی طالبان، صدا بلند نکرده است. با مردم هم‌دردی و هم‌نوایی نداشته است. این که شعار «ورزش را سیاسی نسازیم» به حمایت از این تیم سر داده می‌شود، بی‌معنی‌ترین شعار است.

سیاست‌مداران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و فعالا جامعه، نباید با پا گذاشتن روی اخلاق، محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی افراطی و بی‌معنی را به پیش گیرند.

در ادامه، مقاله‌ای از فرانسوه هیلبرون را می‌خواند که در مجله‌ی «La règle du jeu» به نشر رسیده و من آن را از فرانسوی به فارسی ترجمه کرده‌ام. نویسنده در این مقاله چند مورد تاریخی را یادآوری کرده که دکتاتورها و حکومت‌ها توتالیتر چگونه از ورزش به‌عنوان ابزار مقبولیت و مشروعیت بخشی حاکمیت خود .استفاده کرده اند. بر اساس این داده‌های تاریخی، ورزش، همواره در خدمت سیاست بوده است

ادامه در شماره بعد.