"بین فقر، ناامیدی، ترس و تهدید؛ ازدواج اجباری"
پس از تسلط طالبان، ازدواج اجباری و کودک همسری در افغانستان افزایش یافته است. بر اساس گزارش زنان سازمان ملل، تداوم حکومت طالبان منجر به افزایش بیستوپنج درصدی ازدواج اجباری خواهد شد. همچنین، گزارش اظهار کرده است که با محدودسازی تحصیل دختران، آمار فرزندآوری زودهنگام نیز تا ۴۵ درصد افزایش خواهد یافت که این موضوع منجر به افزایش ۵۰ درصد مرگ مادران خواهد شد.
شقایق شکوه
نویدنو: ازدواج اجباری و زیر سن در افغانستان همواره وجود داشته است، اما در طی نزدیک به این سه سالی که طالبان در افغانستان دوباره حاکم شدهاند، آمارهای ازدواج اجبار و زیر سن هر روز بیشتر میشود.
بسیاری از این ازدواجها پنهان باقی میماند. کسی پای حرفهای دختران قربانی نمینشیند. دختران سالهای سال قربانی سرد و ساکت این ازدواجهای اجباری و زیر سن بوده و جایی فرصتی برای گفتن هم نداشتهاند.
دلایل ازدواج اجباری و ازدواج زیر سن
برای ازدواج اجباری و ازدواج زیرسن در افغانستان دلایل زیادی وجود دارد. احتمالا در گام نخست مهمترین دلیل برای ازدواج اجباری، بیتفاوتی مردم و عادیشدگی این گونه ازدواجهاست. این پدیده آنقدر بین مردم رواج داشته و رفته رفته عادی شده است که گویا جامعه با یک چیز طبیعی مواجه است و دیگر برای کسی جای تعجب و سوالی ندارد.
دومین دلیل مهم میتواند دستورات دینی باشد. هم مردم و هم حاکمیت افغانستان به دین و سنتهای آن، مخصوصا وقتی که پای امر و نهی در مورد زنان در میان باشد بسیار پابندند. بسیاری از طالبانی که دختران را به اجبار نکاح میکنند یا زن سوم و چهارم میگیرند دلایل مستحکم دینی میآوردند. آنان به سنتها پناه میبرند و حدیث میخوانند.
دلایل دیگری نیز برای ازدواج اجباری و ازدواج زیرسن و چندهمسری وجود دارد. از آن جمله، عمدهی آنها ترس، تهدید، فقر، افشاشدن، خطر بیآبرویی و چیزهایی از همین قبیل است. بسیاری از دختران به دلیل ترس و تهدید و خشونتی که وجود دارد تن به ازدواج اجباری میدهند و جایی هم نمیتوانند از دلِ ناخواهشان با کسی یا با رسانهای چیزی بگویند. آنان حتا در فضای مجازی نیز نمیتوانند چیزی در آن مورد بنویسند.
از جمله دلایل عمدهی دیگر ازدواجهای اجباری و زیرسن در این سالها که با طالبان مرتبط است، بیکاری، خانهنشینی، عدم اجازهی رفتوآمدِ بدون محرم و بستهبودن دروازههای مکاتب و دیگر آموزشگاهها به روی دختران است. وقتی که مطلقا در خانهاند و نه درِ آموزش به روی آنان باز است و نه جایی برای گشتوگذار و بیرونرفتن دارند و نه هیچ امیدی نسبت به آینده، خانوادهها نیز درین وضعیت چاره در ازدواج میبینند و به رضا یا به اجبار دخترانشان را راضی میکنند که به زعم خودشان تن به تقدیر دهند.
روایت ازدواج اجباری از زبان دختران
در آیسکریم خانهای در یکی از گوشههای شهر کابل دو تا دختری نشسته و در حالی که در دستشان آیسکریم است، با هم آهسته آهسته قصه میکنند. ظاهرا این دختران پانزده ساله و هجده ساله به نظر میرسند. دختر کلانتر میگوید: «نگفته بودم که پدرم به فکر مادرم نیست؟ خواهر تو هوشیار نمیشی. حالا پشیمانی فایدهای نداره».
من در گوشهی دیگری آرام نشستهام. گاهی به طرف آن دو دختر نگاه میکنم و لبخند میزنم. کنجکاو حرفهای آن دو هستم. با چند بار نگاهکردن و گاهی به قصهی دردناک آن دو سرم را تکان میدهم. یکی از آن دو دختر گفت: «قوم ما به زنستیزی و سرکوب نام دارند، دخترهای خردسالشان را به مرد بزرگسال میدهند و در بدل آن به خود زن میگیرند».
آن طوری که دیده میشد آن دو دختر پر از حرف بودند. دخترخانمهای دیگری نیز در آیسکریمخانه میآمدند اما این دختران حرفهایشان را قطع نمیکردند. دختر کلان بیشتر حرف میزد و خواهر خردش تایید میکرد و گاهی با بله و نخیر جواب میداد. من از آن دو خواستم تا این قضیه را از نو برایم تعریف کنند.
کبرا (دختر بزرگتر) به هفتهنامهی نوید نو گفت که هنوز چهارده ساله نشده بود که پدرش او را با پسر عمهاش نامزد کرد و توافق طوری بود که تا دو سال عروسی نکنند، اما پنج ماه طول نکشید که عروسی کردند. او گفت خیلی کوچک بود و زمانی که با پسرعمهاش عروسی کرد «حتا پریود هم نمیشد». کبرا ادامه میدهد: « تقریبا سه ماه از عروسیام گذشت که عادت ماهانه شدم. روزهای سختی را پشت سر گذراندم. من خرد بودم و چیزی از زن و شوهری نمیفهمیدم. حالا هم کوچکام. هفده سالهام. اما در همین سنوسال، یک دخترک دارم و اکنون حامله هم هستم».
زینب (خواهر کبرا) که تا اینجا فقط به سخنان خواهرش گوش میداد، حالا به تایید سخنان خواهرش میگوید که: «این خوب است که حداقل شوهرش جوان و بادرک است، اما از من بگو که مرا با یک دختر ۲۸ ساله بدل کردند ».
مادر زینب در اوایل زمستان فوت کرده است. پدرش زینب را با پسری با تفاوت سِنی خیلی بالا در ولایت غزنی نامزد کرد و در بدلش برای خود، خواهرِ آن پسر را گرفت. زینب پانزده ساله است. در دوم عید رمضان نامزد شد و قرار است بعد از ختم محرم عروسی کنند.
زینب میگوید: «مادرم مریض شد. پدرم برای تداوی او کاری نکرد چون دلش به یک زن جوان بود. حالا به آرزویش رسید. البته پدرم یک زن دیگر نیز گرفته بود که او را طلاق داد».
حمیده یکی دیگر از دخترانی است که از ازدواج اجباریاش صحبت میکند. او به هفتهنامهی نوید نو میگوید که پدرش او را به اجبار به شوهر داده است و برادرانش نیز از خواست دل او، که آن شوهر را نمیخواسته است، حمایت نکردهاند.
او میگوید «مرا به شوهر نداد، به پول داد. برای پدرم پول زیادی پیشنهاد شد و پدرم هم بدون این که با من مصلحت کند و بدون این که این قدر فکر کند که فردا من با آن مرد زندگی میکنم نه او، مرا فروخت. برادرانم هم از من و زندگیام حمایت نکردند و بالاخره مرا مجبور کردند که بدون خواست دلم آن مرد نیمهسال و خشن را قبول کنم».
البته در آن روزها او فقط سنوسال آن مرد را میدانسته و فقط این قدر خبر بوده است که زن قبلی او مرده و در حال حاضر او سه فرزند دارد. این بعدها بوده است که او از بداخلاقی و بدرفتاری او نیز خبر میشود.
حمیده در ولایت بادغیس افغانستان بزرگ شده و در همانجا پدرش او را به اجبار به شوهر داده است. در حال حاضر او با شوهرش در کابل زندگی میکند. در سن هفده سالگی او را به شوهری داده است که ضمن این که از دو برابر سن او نیز پیرتر بوده، از زن قبلیاش سه فرزند هم داشته است.
خودکشی دختران از ترس ازدواج اجباری
ازدواج اجباری در زمان حاکمیت طالبان افزایش یافته است. هرچند که آمار کلیای در دسترس نیست، زیرا که بسیاری از زنانی که مجبور به ازدواج اجباری میشوند اجازهی اعتراض و امکانات صحبت با رسانهها را ندارند، اما کمابیش منابعی که در رسانهها گزارش شده است از افزایش چندبرابری ازدواج اجباری در افغانستان خبر میدهند.
دختران زیادی هم از ترس ازدواج اجباری، به خصوص اگر متقاضیْ طالبان بوده است، خودکشی کردهاند. در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳ یک منابع رسانه ای گفته است که معصومه دختر ۱۴ ساله در دایکندی از ترس ازدواج اجباری با یک طالب خودکشی کرده است.
یک طالب به نام شهابالدین که دو زن داشته خواستگار معصومه بوده و او را به عنوان زن سوم میخواسته است. با وجود التماس خانوادهی معصومه و مردم محل، آن مرد طالب همچنان به خواست خود ادامه داده و بالاخره معصومهی چهاردهساله از ترس ازدواج با او خودکشی کرده است.
روزنامه هشت صبح در تاریخ (۳ جون ۲۰۲۴) از قول منابع محلی گزارش داده است که یک دختر جوان در بادغیس به دلیل ازدواج اجباری خودکشی کرده است. در آن گزارش از دختر نام برده نشده است. این واقعه در ولسوالی سنگآتش ولایت بادغیس بوده است. مردی که خانم دیگری هم داشته خواستار ازدواج با آن دختر بوده و او از ترس ازدواج اجباری خودش را آتش زده است.
یک رسانهی دیگر به نام بانو تیوی در تاریخ (۲۰ جنوری ۲۰۲۴) گزارش داده است که یک دختر ۱۷ ساله به دلیل ازدواج اجباری در بادغیس خودکشی کرده است. بر اساس آن گزارش آن دختر ملالی نام داشته و پس از چهار ماه ازدواج اجباری با یک مرد ۳۷ ساله، با خودرن زهر خودکشی کرده است. او چند روز پیش از خودکشیاش به عنوان عروسِ نو به خانهی پدرش برگشته بود.
اجبارهای پشتِ ازدواج جباری
هر دختری داستان خودش را دارد. بعضی به خاطر پول فروخته شدند، بعضی را خونبها دادند، بعضی را پدرانشان در بدل زن چندم دادند، بعضی را فقر و نداری مجبور کردند و بر بعضی هم تجاوز شدند. هرکس با یک داستانی به ازدواج اجباری مجبور شدند و به آن تن دادند. بعضیها هم از همان اول تن ندادند و خودکشی کردند. بعضیها پس از ازدواج و پس از مدتی زندگی با همسر اجباریشان خودکشی کردند. بعضیها هم با خون دل ادامه میدهند و تا آخر عمر فرصت اعتراض و عمومیکردن دردهایشان را ندارند.
روزنامه اطلاعات روز در تاریخ (۱۰ مارچ ۲۰۲۴) طی یک گزارش مفصل، داستان ازدواج اجباری شکیبا خنجری که با نام مستعار مهتاب افتخار فعالیت میکند را نشر کرده است. بر اساس آن گزارش، مهتاب افتخار را در ده سالگی به اجبار به شوهر داده بودند و او سالها زندگی سختی را تحمل کرده بود.
دلیل پشت آن ازدواج اجباری، فقر و نداری بوده است. در کودکی پدر مهتاب میمیرد و پس از مدتی مادرش شوهر میکند. آنان فقیر بوده و یکی از راههای چاره را در ازدواج زودهنگام مهتاب میدیده است.
در دوران قبلی طالبان مادر و برادران ناتنی او مهتاب را با نیرنگ و فریب از کابل به هلمند برده و در آنجا او را به شوهر دادهاند. مهتاب دهساله که از آيین خانهداری چیزی نمیدانسته مشقاتی زیادی کشیده است. از جمله او سه بار فرزند معیوب به دنیا آورده که هیچ کدام آن زنده نمانده است. بعدها بوده که پسری هم به دنیا آورده که همیشه خواست شوهرش هم بوده است. پس از سالها زندگی، مهتاب اما بالاخره فرار میکند و به کابل میآید.
اینبار که طالبان حاکم میشوند مهتاب دوباره قضایای قبلی را پیگیری میکند. از جمله او دنبال طلاق و فرزندانش بوده است و در آن راه اینبار هم بسیار مشقت کشیده است. از جمله او در چنگ شوهرش میافتد و بسیار لتوکوب میشود. بعدها در چنگ طالبان میافتد که به سختی و ضمانت آزاد میشود.
یکی از اجبارهای ازدواج اجباری، تهدیدات و زورگیری طالبان است. طالبان از زمان حاکمیتشان تا کنون بار بار با دختران مردم نکاح اجباری کردهاند. این نکاح اجباری از سوی طالبان گاهی از طرف مقامات آنان نیز تایید شده است.
در ماه مارچ طبق یک گزارش بیبیسی فارسی ذبیحالله مجاهد سخنگوی گروه طالبان در یک فایل صوتی به آن رسانه ربودن و نکاح اجباری یک دختر ۱۷ ساله از سوی نیروهای آن گروه در ولایت غور را تایید کرده بود.
طالبان در ولسوالی پسابند ولایت غور یک دختر ۱۷ ساله را به زور از خانهاش ربوده بودند و به نکاح اجباری درآورده بودند. در آن اختطاف، چندین مقام ولایتی طالبان، از جمله ولسوال همان ولسوالی، قمندان امنیه، معاون و آمر استخبارات ولسوالی نیز شرکت داشته بودند.
ازدواج اجباری در افغانستان بیسابقه نیست اما دلیل افزایش ناگهانی آن طالبان است. در تاریخ ۲۵ ماه می بخش زنان سازمان ملل متحد طی گزارشی نوشته بود که با تداوم حاکمیت طالبان ازدواج اجباری تا بیستوپنج درصد افزایش خواهد یافت. در آن گزارش همچنان آمده است که با وضع محدودیت برای تحصیل دختران، فرزندآوری زودهنگام نیز تا ۴۵ درصد افزایش خواهد یافت که این، سبب افزایش ۵۰ درصد مرگ مادران خواهد شد.
طالبان دختران را خانهنشین کرده و در میان فقر و ناامیدی و ترس و تهدید جز ازدواج و ازدواج اجباری راهی برای آنان نگذاشتهاند.
موضوعات: طالبان, ازدواج اجباری, کودکهمسری, خودکشی.