«عباس و ذکیه: قهرمانی در پارالمپیک و تبعید، طلوع در سایه نابرابری»
پیروزی همیشه «برای» یک کسی، یا یک چیزی یا یک جمعی است. هیچ قهرمانی در یک دشت خالی، روی گورستان سرد و ساکت، جیغ و داد پیروزی بلند نمیکند. همیشه برای یک کسی، برای یک جمعی، برای یک مردمی و برای یک کشوری، دلی پَر میکشد.
سانکو پانزا
بسیاری از قهرمانان جهان، پس از پیروزی بلافاصله به کشورشان برمیگردند. موجی از مردم خودجوش به استقبال آنان میروند و شور و هیجانی که خلق میشود بیحساب است. مسوولین حکومتی پیشتر از مردم به استقبال قهرمانان میروند و طی تشریفات خاصی از آنان بزرگداشت میکنند.
نمونهها کم نیست. شما شور و هیجان مردم برازیل برای قهرمانی میسی را دیدید. شما حتا تجمع و شادی پشتونهای ننگرهار برای پیروزی راشدخان را دیدید. اما برای ذکیه و عباس گرفتن جشن شادی ممنوع است.
پیروزی همیشه «برای» یک کسی، یا یک چیزی یا یک جمعی است. هیچ قهرمانی در یک دشت خالی، روی گورستان سرد و ساکت، جیغ و داد پیروزی بلند نمیکند. همیشه برای یک کسی، برای یک جمعی، برای یک مردمی و برای یک کشوری، دلی پَر میکشد.
عباس و ذکیه، دو قهرمان جدید مسابقات دشوار جهانی، اما نمیتوانند به خانه و کشورشان برگردند. ذکیه در آخرین صحبتهایش نگفت امیدوار است که بار بعدی باز هم پیروز میدان باشد، او گفت تنها آرزویش این است که کشورش آزاد شود. شاید دل ذکیه وطن میخواست ولی از فشار روانی و بار نوستالژیک و ناامیدیای که روی شانههای مردم میگذاشت نتوانست بگوید که «چکر میوم د بامیون تو یک روز».
اما ذکیه و عباس هرچند که به رویشان نیاورند و با آه سردی از سر این مساله بگذرند، این نوستالژی برگشت اما به آنان و این چشمانتظاری برگشت به ما میمانَد. ما مشتاق و پر از هیجانیم که پیروزیهای این عزیزانی که شب و روز با سر دویدهاند تا برای بیآبرو و بیاهیمتترین کشور فعلی جهان سربلندی بیافرینند را در خانه و سرزمین خودمان جشن بگیریم. ما دوست داریم که در زادگاه روزهای کودکیِ آنان برویم و همراه با آنان خانه و قریه و محل آنان را به جهان بشناسانیم. دوست داریم نشان بدهیم این دختر و پسری که امروز در رینگ قهرمانی جهان ایستادهاند، از کجا میآیند.
اما گروهی حاکم شهرند که جز با ریش و موی سروکاری ندارند. افتخاری اگر دارند به بشکهی زرد است، به انتحاری است، به ایمان و آیینی است که جز شلاق و تعزیر و تنبیه و تهدید چیز دیگری ندارد. به دستهایی که در سکوی قهرمانی جهان بلند میشود نگاه حلال و حرام دارند.
در همین روزهایی که ذکیه و عباس در سکوی قهرمانی جهان ایستاده است، تمام هموطنان او، تمام دختران و حتا نزدیکترینهایش در افغانستان بدون محرم از بازار اجازهی خرید سودای خانهشان را هم ندارند. به یاد تاریخ بماند و عبرت عوام شود که طالبان چقدر بر دل هر یکی از ما آتش زدند. چقدر در خوشیهای خویش نیز باید اشک محرومی بریزیم. چقدر باید حسرت برگشت به خانه و شهر و طن نیز در دل ما بماند.
ای کاش طالبان نمیبود، افغانستان امن و امان میبود و از عباس و ذکیه در میدان هوایی استقبال میکردیم. همصنفیها، دوستان نزدیک، دختران همسایه، همبازیهای آنان که اکنون در حاکمیت طالبان اجازه ندارند که از دهلیز خانه آنسوتر بروند، به استقبال آنان میرفتند و برای یک بار هم که میشد قهرمان را مردم دور و دستنیافتنی نمیدیدند بلکه میدیدند که همان دخترک و پسرک دیروز که باهم بازی میکردند و باهم بازار میرفتند، باهم میدویدند، جنگ میکردند، قهر میکردند، دوست میشدند، قصه میکردند، اینبار در سکوی قهرمانی جهان ایستاده و قهرمان جهان است. برای یک بار هم که میشد غرور قهرمانی را در بامیان، در کابل، در بلخ، درهرات، در غور، در لعلوسرجنگل، در بهسود، در ناور و جاغوری و غزنی جشن میگرفتند.
اما این در حالی این آرزوها را داریم که ذکیه و عباس اگر در افغانستان میبودند نه تنها حق رفتن به سکوی قهرمانی جهان را نداشتند، بلکه ذکیه برای این که دختر است، حق بیرونشدن از خانه، حق بلندکردن صدایش در جمع و حق سفرکردن بدون محرم را نیز نداشت. در حال حاضر، ذکیه قهرمان پارالمپیک پاریس، اگر در کابل میبود، باید در خانهی تنگ و تار و گرمِ بدون برق، پنجره را میبست و اگر درد دلی داشت برای آنکه بر اساس قانون طالبان نباید صدای زن از خانه بیرون برود، با سنگ و چوبِ خانه درد دل میکرد. در همین روزها که آوازهی پیروزی ذکیه در جهان پیچیده است، دختران همسن و سال او در افغانستانِ تحت حاکمیت طالب صدا در گلو گرفته و برای پیروزی او هورا کشیده نمیتوانند. طبق آخرین دستور رهبر طالبان صدای زن عورت است و نباید از خانه بیرون رود.
موضوعات: ذکیه، عباس، پارالمپیک، قهرمانی، وطن، طالبان، دختران، عورت.