یلدا و مبارزه با شاعرانگی ابتذال
یلدا برای یک عده از هموطنان ما، بیآنکه سروصدای فرهنگی راه بیندازند و بیآنکه خطر شلاق حکومت را به جان بخرند، تبلیغِ فروشِ انار است. اما بسیاری از هزارههایی که مدعی کار فرهنگیاند، نه تنها بحث اقتصادی آن را درک نکرده بلکه با رمانیتکبازی، دشواریها را بیش از پیش شاعرانه کرده و به فهم مردم میدهند. در خیلی از شبنشینیها و مصارف و هیجان و برنامهها، با توجه به وضعیت حاکم، هیچ کاری فرهنگیای انجام نمیشود. در تاریخ کارهای فرهنگی، شعر، مدام "بخشی از فرهنگ" بوده اما در کابل فعلی، شعر، "تمامِ فرهنگ" را قبضه کرده است. در حال حاضر کار به جایی رسیده است که بخش عظیمی از شاعران و هنرمندانی که خطری به حاکمیت فعلی ندارند و میتوانند راحت جمع و جماعت تشکیل بدهند، با خودِ شعر هم برخورد شاعرانه میکنند. در بسیاری از محافل، اهالیای که شاعر و دیکلماتور و آوازخواناند، یعنی اجتماعی که بیش از هر کس دیگر با شعر سروکار دارند، خود، شعر نمیفهمند. من نمیدانم که از چه زمان برنامههای فرهنگی اینقدر مبتذل بوده است، اما یک کار فرهنگی مهم این است که بسیاری از برنامههای فرهنگی فعلی را تغییر بدهیم. به باور من همان قدر که استبداد سبب سرکوب فکر میشود، همان قدر هم ابتذال تفکر را نابود میکند. تازه ابتذال مدام جذابیت و نام نیک هم دارد.
نباید مخالف اجتماع و دورهمی و برنامههای فرهنگی بود، اما اگر علاقمند ادبیات باشیم، باید بگوییم که کارهایی ازین قبیل، دیر یا زود، بیش از هر کار دیگر شعر و ادبیات را به دست خودش از چشم میاندازد. پسری که پول انار را از جیب پدرش میگیرد، خودِ انار را از مارکیت کسانی که شعر فارسی نمیفهمند میخرد، در محافل نیز خواهر و زن و مادرش را اجازهی حضور نمیدهد، وانگه شعر فارسی در وصف زلفِ دراز یلدا میخواند، بسیار بیشتر از یک تجار، بیشتر از یک انارفروش و بیشتر از یک عامیِ امی، غیرفرهنگی به نظر میرسد.
به جای این شعرخوانیها و کفزدنها و لبخندهای مصنوعی، یک راه صادقانهی فرهنگی این است که در این محافل، شب یا روز، بنشینند، هر چندنفر گزارشِ کار یکسال خویش را ارایه کنند. منظور از گزارش کار، حساب بانکی و ارتقای رتبه و آمار استخدام نیست، بلکه میزانِ توجه به گردوبر، میزان تغییر اوضاع، از کلیت درک و فهم و از مسیری که رفته است بگویند. همان چند نفری که فرصت صحبت دارند، بگویند که بر اساس فهم و محاسبهی آنان، در یک سال در گردوبر آنان اوضاع اینقدر تغییر کرده و به فلان سمت رفته و فلان رنگ و بوی گرفته است. چنین کاری نه تنها ما را به نام شاعر و اهل شعر و آوازخوان و دیکلماتور و نویسنده و مدیر و معلم و فلان فرهنگی از فهم وضعیت واقعی دورتر نمیکند، بلکه بازاندیشی و فرصت فهمِ مجددِ اوضاع را فراهم خواهد کرد. اینکار رویکرد منثور به مناسبات است و از میزان شاعرانگی و ابتذالِ حاکم، کمتر میکند.